خبر فوری

امدادگری که سردار سلیمانی دستش را بوسید

کتاب «گیل مانا» روایت مردی از دیار گیلان است که علاوه بر حضور فعال در جبهه‌های دفاع مقدس از حضور در جبهه مقاومت نیز شانه خالی نکرد، به طوری که پس از پیروزی بزرگ مدافعان حرم گیلان سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به پاس قدردانی دست سردار حق‌بین را بوسید.

به گزارش پایگاه خبری هرمزبان؛ کتاب «گیل مانا» روایت خاطرات سردار محمدعلی حق‌بین؛ فرمانده گردان کمیل از لشکر ۱۶ قدس گیلان در دوران دفاع مقدس است که سیده نسا هاشمیان سیگارودی تحقیق و نگارش آن را بر عهده داشته انتشارات مرز و بوم آن را روانه بازار نشر کرده است.

این کتاب شامل ۱۰ فصل است. آغاز جنگ، مأموریت‌های درون‌مرزی، عملیات کربلای ۵، انتقال از جنوب به غرب، فضای ناامن کردستان، والفجر ۱۰ و پایان جنگ بخشی از عناوین این فصل‌ها هستند. این کتاب سرشار از خاطرات جذاب و پر از احساسات و هیجانات دوران دفاع مقدس بوده و فصل پایانی به آلبوم تصاویر سردار حق‌بین اختصاص یافته است.

سردار محمدعلی حق‌بین سال ۱۳۴۵ در روستای تازه‌آباد شهرستان لنگرود متولد شد و از سال ۱۳۶۱ در سن ۱۶ سالگی به عنوان امدادگر به عضویت تیپ ۲۵ کربلا درآمد و سال ۱۳۶۲ در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ثبت‌نام کرد و به همراه تیپ قدس گیلان در قامت فرمانده گروهان عمار در عملیات‌های متعدد از جمله پاکسازی کردستان حضور یافت. 

از انتهای سال ۶۴ تا ابتدای سال ۶۷ به عنوان جانشین فرمانده گردان کمیل شهیدان حسن رضوان‌خواه و محمد اصغری‌خواه در جبهه حضور داشتند که پس از شهادت محمداصغری‌خواه با حکم فرمانده لشکر قدس، فرمانده گردان کمیل شد و پس از آن مسئول عملیات در تیپ ۲ لشکر و به مدت یک سال و نیم مسئول ستاد تیپ شد و این مسئولیت تا سال ۱۳۸۰ ادامه داشت. وی ازسال ۸۲ تا ۸۶ مسئولیت لجستیک لشکر، جانشینی و فرماندهی تیپ پیاده قدس را برعهده داشت و در سال ۸۶ با ارتقای تیپ به لشکر به سمت فرماندهی لشکر پیاده قدس منصوب شد و به مدت ۱۰ سال فرماندهی کرد.

سردار حق‌بین فاتح نبرد‌های سخت با تشکیل گروه تروریستی داعش والنصره به سوریه رفت و با کوله‌باری از تجارب اندوخته در هشت سال دفاع مقدس و نبرد با گروه تروریستی پژاک و پ.پ.ک افتخار بزرگی نصیب این فرمانده دلاور و همرزمانش شد.

 

امدادگری که سردار سلیمانی دستش را بوسید

در ۱۳ بهمن ۱۳۹۴ به همراه یارانش در عملیات نصر ۲ با توسل به حضرت زهرا(س) منطقه شیعه‌نشین نبل و زهرا را پس از ۴ سال از دست ناپاک داعش نجات داد. پس از پیروزی بزرگ مدافعان حرم گیلان سردار شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی به پاس قدردانی در جمع مدافعان حرم گیلان حضور یافت و دست سردار حق‌بین را بوسید و عملیات نصر ۲ را همچون عملیات فتح خیبر دانست. در سال ۱۳۹۸ نیز از سوی فرمانده کل قوا نشان فتح ۲ را دریافت کرد.

سردار حق‌بین درباره هدف انتشار کتاب «گیل مانا» گفته است: «این کتاب را تقدیم به روح پاک ۳۲۲ شهید گردان کمیل به ویژه فرمانده شهید محمد اصغری‌خواه که عمری کنارش بودم، می‌نمایم».

درباره نویسنده «گیل مانا»

کتاب «گیل مانا» چهارمین اثر هاشمیان است. وی در نگارش و بیان خاطرات جنگ تکلف ندارد. ساده و روان و باورپذیر می‌نویسد و از تخیل به شدت پرهیز می‌کند. او علاوه بر نگارش کتب دفاع مقدس، در کنار دانشجویان دانشگاه‌های کشور در اردو‌های راهیان نور و بازدید از سایر اماکن فرهنگی به بیان خاطرات همسرش و سایر شهدای جنگ تحمیلی می‌پردازد.

در بخشی از کتاب آمده است: «ریختن آتش در اولین ساعات عملیات از باارزش بودن ارتفاع بانی بنوک برای دشمن حکایت داشت و دشمن پس از آن مجبور شد دیوار دفاعی خود را در این محور در جلوی ما و در میان دشت گسترش دهد. از طرفی جاده‌های اصلی این شهر‌ها در معرض دید و تیر ما بودند.

آتش توپخانه دشمن امان ما را بریده بود. ساعت نه و نیم صبح، نامردی عراقی‌ها گل کرد و گلوله‌باران شیمیایی را شروع کردند. کل ارتفاع را بمباران و گلوله‌باران شیمیایی کردند، اما نیرو‌ها مجهز به وسایل دفاع از خود بودند و بادگیر ضدشیمیایی و ماسک داشتند. تنها شانسی که آورده بودیم، این بود که ارتفاع ما محدود و سنگلاخی بود. باد ملایمی هم می‌وزید و گاز شیمیایی را با خود به طرف پایین ارتفاع می‌برد. هر لحظه که گلوله‌باران شیمیایی دشمن بیشتر می‌شد، آسیب‌دیدگی ما هم بیشتر می‌شد، نیرو‌ها با عجله ماسک‌ها را به صورت می‌زدند. آنقدر ماسک‌ها را زدند و کندند که کش بیشتر ماسک‌ها پاره شد. تا ساعت ۱۱ صبح شیمیایی زدند. فیلتر‌های ماسک هم تا حدودی جوابگو بود. کاربرد فیلتر ماسک‌ها در چنین شرایطی حدود دو ساعت است.

تماس گرفتم و اوضاع را به فرماندهی لشکر گزارش دادم و نیازمندی‌های نیرو‌ها را اعلام کردم؛ از قبیل ماسک، آب و غذا و وضعیت مجروحان. روی این نکته‌ها تأکید کردم و گفتم: مجروحان ما زیاد شده و نمی‌تونن از خودشون دفاع شیمیایی کنند، هر طور شده مجروحان رو انتقال بدید. کمی نگذشت که حسین املاکی تماس گرفت و گفت: «دارم سمت شما می‌یام.» هر لحظه به تعداد شهدای ما اضافه می‌شد. مجروحان به زمین افتاده که نمی‌توانستند ماسک به چهره‌شان بزنند، با گاز شیمیایی به شهادت می‌رسیدند.

پس از تماس املاکی، گل‌آقا با بی‌سیم به من خبر داد که برادرت مسلم و دوستش جمشیدی بر اثر اصابت گلوله خمپاره به سرشان به شهادت رسیدند. آنقدر با هم رفیق و صمیمی بودند که بچه‌های گردان در عقبه به آنها می‌گفتند «دوقلوها». هر دو در گروهان گل‌آقا بودند و با یک گلوله در آن واحد در کنار هم به شهادت رسیدند. بعد‌ها شنیدم که ترکش به سر مسلم اصابت کرده و چشم راستش از حدقه بیرون پریده است. دلم می‌خواست بر بالینش بروم، اما می‌ترسیدم با دیدن جسد برادرم روحیه‌ام را از دست بدهم.»

انتهای پیام

منبع: ایکنا

hormozban هرمزبان ivlcfhk اخقئخظذشد

درباره تحریریه خبر هرمزبان

اخبار دیگر رسانه ها صرفاً به منظور آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آنها، الزاماً بیانگر دیدگاه های هرمزبان نیست. ---- صاحب امتیاز و مدیرمسئول: مهدی کمالی وبگاه شخصی: MahdiKamali.ir

دیدگاهتان را بنویسید