نویسنده کتاب «اشارتهای دریا» گفت: بوطیقای روایی مولوی ویژگیها و پیچیدگیهای خاص خود را دارد و در پیوندی ژرف با جهانشناسی و شخصیت و تجربههای اوست.
به گزارش پایگاه خبری هرمزبان؛ حمیدرضا توکلی، مولویپژوه و استاد دانشگاه ۲۷ آذر در شب پایانی نکوداشت مولانا (عُرس مولانا) با معرفی کتاب «اشارتهای دریا: بوطیقای روایت در مثنوی» و ساخت کلی آن گفت: شاید برخی در مواجهه با این پژوهش کلمه «بوطیقا» را مورد توجه قرار دهند. در واقع بوطیقا یک واژه دخیل است که سابقهای کهن دارد و کاربست آن در زبان پارسی و در نگاه وسیعتر فرهنگ اسلامی سدهها سابقه دارد. البته تبار واژه یونانی است و ما این کلمه را با رساله ناتمام ارسطو میشناسیم. این رساله (فن شعر) یکی از سرنخهای مهم در تحلیل متن به شمار میرود و همه کتابهای نقد ادبی در بحثهای مقدماتی و زمینههایی که برای این امر میگشایند و تاریخچهای که از تأمل فنی در متن در میان میآورند به این رساله کهن ارجاع میدهند. این رساله گاهی به فن شعر یا هنر شاعری ترجمه شده و امروز بوطیقا را پسند کردهاند.
وی افزود: درست است که ما از بوطیقا در رساله ارسطو به عنوان فن شعر یاد میکنیم، اما تلقیای که ارسطو با توجه به فرهنگ یونانی از بوطیقا دارد، دقیقاً منطبق با شعر نیست. زیرا بسیاری از روایتهای کهن آن منظوم است چنانکه ما نیز در سنت خود حماسه شاهنامه فردوسی را منظوم میبینیم. اما یک وجه برجسته شاهنامه، روایی و داستانی بودن آن است. ارسطو هم به روایتهایی که اشاره دارد، عملاً روایی هستند و در بوطیقا وارد داستان و داستانپردازی میشود.
توکلی ادامه داد: بوطیقا، ساخت شعر و داستان است و شیوه تحلیلی است که میخواهد چگونگی ساخت ادبی را تبیین کند. این واژه قرنهاست که زنده بوده و با ارجاعی به سنت یونانی، بازاندیشی و بازتعریف شده است. در تداول هنرسنجان، ناقدان ادبی و تحلیلگران آثار ادبی نیز اساساً به شیوهای که میکوشد ساخت یک اثر ادبی را توضیح دهد، بوطیقا گفته میشود.
وی تصریح کرد: در نگاه بوطیقایی اولاً بر کلیت یک اثر تکیه میشود؛ بنابراین وقتی به سراغ مثنوی میرویم باید آن را سر به سر بنگریم، یعنی هم به وجه شاعرانه و هم وجه داستانی و هم به درون قصهها و هم به گریز از قصهها توجه کنیم تا این وجوه در دایره تحلیل ما بگنجد. همچنین باید با دقت در قصههای گوناگون بر وجوه متمایز و تکرارشونده آن تکیه کنیم. از این رو این نگاه، پیشفرض مهمی را بیان میکند که در فهم دقیق اثر به ویژه مثنوی بسیار راهگشاست و ما را از تصویر و تصور بسیط و سادهانگارانه پرهیز میدهد.
این مولویپژوه در ادامه بیان کرد: آثار گوناگون در سنتهای گوناگون با پشتوانه تجارب و عواطف گوناگون، پسندها و سلایق متفاوت آفرینندگان الزاماً در یک چهارچوب واحد نمیگنجند. به ویژه در مورد آثار برجسته همچون مثنوی باید در جستجوی بوطیقای خاص آن بود که الزاماً همخوان و هماهنگ با آثار دیگر نیست. به زبان سادهتر، مثنوی را نمیتوان از هر جهت با شاهنامه یا هملت شکسپیر یا در جستجوی زمان از دست رفته پروست یا هر اثر دیگر مقایسه کرد. حتی با آثار نزدیکی، چون منطق الطیر عطار نمیتوان از هر جهت سنجید. البته ادعا نمیکنم هر قیاسی نارواست، بلکه برخی میتواند راهگشا باشد. مثلاً برای نشان دادن نقطه تمایز مثنوی و شاهنامه آنها را با هم مقایسه کنیم و راه به این معنی پیدا کنیم که این دو به دلایل مشخصی از هم متمایز هستند.
وی با اشاره به جایگاه مثنوی گفت: با وجود اینکه برخی مثنوی را با کتب مقدس برابر دانستهاند و مولانا را تکریم کرده و ستودهاند، اما برخی نیز گفتهاند که شاعر و داستانپرداز منسجمی نیست. یکی از پژوهندگان برجسته عرفانی معتقد است عطار در انسجام داستانپردازی بهتر از مولاناست. حتی برخی گستاخی کردهاند و گفتهاند بهتر است مثنوی را سر و شکل دهیم و مرتب کنیم. ابیاتی را حذف کنیم و به شیوههایی گزیده و چابک متنهایی را از آن متن مغشوش استخراج کنیم. در حالی که نگاه بوطیقایی به ما میآموزد که میتوان یک اثر را از نگاه دیگری نگریست.
این مولویپژوه با اشاره به ویژگیهای داستانپردازی مولانا بیان کرد: در مثنوی سیطره راوی_مولانا چشمگیر است. راوی به شیوهای بیمانند هر لحظه در پیرنگ قصه یا گفتوگوی شخصیتها رسوخ میکند و به آنها شکل و جانی از خویشتن میبخشد؛ اما در برخی از صحنههای حساس به نمونههای درخشانی میرسیم که در آنها برخی شخصیتها، ساختار آشنای حاکم بر شخصیتپردازی قصههای کهن را درهم میشکند. این قهرمانان در آن موقعیتها چنان مقتدرانه و دلیرانه از زبان خود سخن میگویند و «من» خویش را مینمایند که با راوی و شخصیتهای همسو با راوی، همسری مییابند. پیداست مخاطبی که با منش تکآوایی قصهپردازی کهن خو گرفته است، سردرگم میماند که راوی جانب کدام شخصیت را نگاه داشته است؟ شگفتتر این که در لحظههایی، پنداری، صدای شخصیت، طنینی رساتر از آوای راوی دارد. در بسیاری از قصهها و گفت و شنودهای مثنوی راوی دو یا چند پاره میشود و هر بار از زبان و نگاه شخصیتی دیگرگون و متناقض پدیدار میشود. این ویژگی مصداق و مانندی در متون داستانی ما حتی قصههای عرفانی ندارد. فقط شاید بتوان شاهنامه را در بخشهایی استثنا دانست.
وی با معرفی کتاب «اشارتهای دریا» گفت: این کتاب در جستجوی توصیف مولانا به ویژه در قلمروی روایت است. البته قلمروی روایت نیز در گوهر نگاه بوطیقایی بوده و مربوط به جنبه هنری کار مولانا به عنوان وجه منفک و گسسته از عوالم، فکر و اندیشه مولانا نیست. در این چشم انداز باید دریابیم هنر و اندیشه مولانا در هم تنیده است و باید به عنوان کل بنگریم. در اینجا میخواهم از استادم قیصر امینپور یادی کنم که در جریان این کتاب و یکی از مشاوران این رساله بود و پیش از آنکه کتاب به نشر برسد، پر کشید. او میگفت؛ محتوا در اثر هنری مثل ویتامین در میوه است، یعنی نمیتوانیم آن را جدا کنیم. بنابراین باید جنبه هنری مولانا را باید در کنار جنبه معنوی او ببینیم و این کتاب سعی کرده این کار را انجام دهد.
توکلی در ادامه بخشی از مقدمه کتابش را خواند و افزود: مخاطب مثنوی در همان آشناییهای نخستین درمییابد که با چیزی دیگر سروکار یافته است. توضیح این دیگر بودن و تمایز مثنوی از منظومهها و کتابهای دیگر کار آسانی نیست؛ اما این قدر هست که شکل و شیوه متن با راز امتیاز آن پیوندی نزدیک و استوار دارد: شیوه عجیبی که روایت با آن پیش میرود و در نمودی فراتر؛ شکل غریبی که در کلیت کتاب چشمگیر است. بوطیقای روایی مولوی ویژگیها و پیچیدگیهای خاص خود را دارد و در پیوندی ژرف با جهانشناسی و شخصیت و تجربههای اوست. این کتاب شاید دریچهای کوچک باشد به هنر روایتگری حضرت خاموش و در آن بر چشمگیرترین جنبههای روایتشناختی مثنوی انگشت نهاده میشود؛ مسائلی، چون دگردیسی زاویه روایت، اسالیب خطاب، چندآوایی شدن روایت، گریز و تداعی رها کردن قصه و باز آمدن بدان بداهه و حس لحظه، جنبه شفاهی روایت، روایت دوجانبه شاعرانه و داستانی، روایت پیوند دادن و درآمیختن قصهها، زمان و روایت، روایت و تلقی موسیقایی راوی از هستی، کوشش راوی برای قرار دادن مخاطب در موقعیت قصه و آغازگری و پایانبندی روایت. انتهای پیام
منبع: ایکنا
hormozban هرمزبان ivlcfhk اخقئخظذشد