هرمزبان – غزل شماره 86 حافظ شیرازی با مصرع آغازین «ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت» را می توانید در ادامه مطالعه کنید.
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت
آن شمعِ سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیرِ سالخورده جوانی ز سر گرفت
آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت
زنهار از آن عبارتِ شیرینِ دلفریب
گویی که پستهٔ تو سخن در شکر گرفت
بارِ غمی که خاطرِ ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
هر سروقد که بر مَه و خور حسن میفروخت
چون تو درآمدی پیِ کاری دگر گرفت
زین قصه هفت گنبدِ افلاک پرصداست
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
حافظ تو این سخن ز که آموختی که بخت؟
تعویذ کرد شعرِ تو را و به زر گرفت
سایر غزلیات حافظ:
غزل شماره 41 حافظ/ اگر چه باده فرح بخش و باد گُلبیز است
غزل شماره 42 حافظ/ حالِ دل با تو گفتنم هوس است
غزل شماره 43 حافظ/ صحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است
غزل شماره 44 حافظ/ کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است
غزل شماره 45 حافظ/ در این زمانه رفیقی که خالی از خِلَل است
غزل شماره 46 حافظ/ گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
غزل شماره 47 حافظ/ به کوی میکده هر سالِکی که ره دانست
غزل شماره 48 حافظ/ صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
غزل شماره 49 حافظ/ روضهٔ خُلدِ برین خلوت درویشان است
غزل شماره 50 حافظ/ به دامِ زلفِ تو دل مبتلایِ خویشتن است
غزل شماره 51 حافظ/ لعلِ سیرابِ به خون تشنه، لب یار من است
غزل شماره 52 حافظ/ روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است
غزل شماره 53 حافظ/ منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
غزل شماره 54 حافظ/ ز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
غزل شماره 55 حافظ/ خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
غزل شماره 56 حافظ/ دل سراپردهٔ محبتِ اوست
غزل شماره 57 حافظ/ آن سیه چَرده که شیرینیِ عالم با اوست
غزل شماره 58 حافظ/ سرِ ارادتِ ما و آستانِ حضرت دوست
غزل شماره 59 حافظ/ دارم امید عاطفتی از جناب دوست
غزل شماره 60 حافظ/ آن پیکِ ناموَر که رسید از دیارِ دوست
غزل شماره 61 حافظ/ صبا اگر گذری اُفتَدَت به کشور دوست
غزل شماره 62 حافظ/ مرحبا ای پیکِ مشتاقان بده پیغامِ دوست
غزل شماره 63 حافظ/ رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
غزل شماره 64 حافظ/ اگر چه عرض هنر پیشِ یار بیادبیست
غزل شماره 65 حافظ/ خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
غزل شماره 66 حافظ/ بنال بلبل اگر با مَنَت سرِ یاریست
غزل شماره 67 حافظ/ یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟
غزل شماره 68 حافظ/ ماهم این هفته برون رفت و به چشمم سالیست
غزل شماره 69 حافظ/ کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیست
غزل شماره 70 حافظ/ مردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیست
غزل شماره 71 حافظ/ زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست
غزل شماره 72 حافظ/ راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
غزل شماره 73 حافظ/ روشن از پرتوِ رویت نظری نیست که نیست
غزل شماره 74 حافظ/ حاصلِ کارگه کون و مکان این همه نیست
غزل شماره 75 حافظ/ خوابِ آن نرگسِ فَتّانِ تو، بی چیزی نیست
غزل شماره 76 حافظ/ جز آستان توام در جهان پناهی نیست
غزل شماره 77 حافظ/ بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
غزل شماره 78 حافظ/ دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت
غزل شماره 79 حافظ/ کنون که میدمد از بوستان نسیمِ بهشت
غزل شماره 80 حافظ/ عیبِ رندان مَکُن ای زاهدِ پاکیزه سرشت
غزل شماره 81 حافظ/ صبحدم مرغِ چمن با گلِ نوخاسته گفت
غزل شماره 82 حافظ/ آن تُرک پری چهره که دوش از بَرِ ما رفت
غزل شماره 83 حافظ/ ساقی بیار باده که ماهِ صیام رفت