هرمزبان – غزل شماره 188 حافظ شیرازی با مصرع آغازین «مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد» را می توانید در ادامه مطالعه کنید.
مرا به رندی و عشق، آن فضول عیب کُنَد
که اعتراض بر اسرارِ علمِ غیب کُنَد
کمالِ سِرِّ محبت ببین، نه نقصِ گناه
که هر که بیهنر اُفتَد، نظر به عیب کند
ز عطرِ حورِ بهشت آن نَفَس برآید بوی
که خاکِ میکدهٔ ما عَبیر جِیب کند
چنان زَنَد رَهِ اسلام غمزهٔ ساقی
که اجتناب ز صهبا، مگر صُهیب کند
کلیدِ گنجِ سعادت قبولِ اهلِ دل است
مباد آن که در این نکته شَکُّ و رِیب کند
شبانِ وادیِ اِیمن گَهی رسد به مراد
که چند سال به جان، خدمتِ شُعیب کند
ز دیده خون بِچکانَد فِسانهٔ حافظ
چو یادِ وقتِ زمانِ شَباب و شِیب کند
غزل شماره 180 حافظ/ ای پستهٔ تو خنده زده بر حدیثِ قند
غزل شماره 181 حافظ/ بعد از این دستِ من و دامنِ آن سروِ بلند
غزل شماره 182 حافظ/ حَسْبِ حالی نَنِوشتی و شد ایّامی چند
غزل شماره 183 حافظ/ دوش وقتِ سَحَر از غُصه نجاتم دادند
غزل شماره 184 حافظ/ دوش دیدم که ملایک درِ میخانه زدند
غزل شماره 185 حافظ/ نقدها را بُوَد آیا که عَیاری گیرند؟