بازیگران خارجی
رویکرد ائتلاف سعودی در جنگ یمن
انشقاق ژئوپلیتیکی در عربستان میتواند مبنایی برای دودستگی سیاسی در زمانهای مبتلابه فشار داخلی باشد. تاکنون عربستان سعودی قدرت نظامی و سیاسی موردنیاز جهت تقویت اتحاد در این پادشاهی را از طریق ثروت نفتی، سرکوب، حمایت نظامی ایالات متحده و اتحاد با رهبری بنیادگرای مذهبی (وهابیت) در این کشور حفظ کرده است (کوهن، 1387: 682). دیپلماسی و سیاست خارجی دولت عربستان سعودی بهشدت متأثر از ایدئولوژی وهابیت و نفت است و لذا بهشدت نگران افزایش نفوذ ایران در منطقه است (زاخیم، 1391: 13).
از نظر واکنش بازیگران خارجی به حوادث داخلی یمن در جریان بهار عربی و پس از آن، بدون شک عربستان مهمترین نقش را در این تحولات داشته است. عربستان همواره نقشی مداخلهگرایانه در یمن داشته و این کشور را حیاطخلوت خود تلقی کرده است، طوری که اکثر مردم یمن گذشته از مذهب، جهتگیری سیاسی یا طبقه اجتماعی؛ بر این باورند که عربستان نقش مهمی در بیثباتی این کشور ایفا میکند (Blumi, 2011: 147). بهار عربی وجود نداشته و این اسلام است که بر تمامی منطقه سایه افکنده و موجب وحشت امریکا و متحدانش که متحد اعراب هستند، شده است (زاخیم، 1391: 13).
مهمترین اقدامات ائتلاف سعودی عبارتاند از: ائتلافسازی نظامی و کسب حمایت سیاسی، محاصره اقتصادی و نظامی، بیاعتنایی به هنجارهای حقوقی و انسانی بینالمللی، کسب حمایت سازمانها و قدرتهای بینالمللی، جبههبندی سیاسی و مذهبی، جنگ روانی و رسانهای، تخریب زیرساختهای اقتصادی و دولتی، حمله نظامی و کشتار غیرنظامیان، مشروعیت زدایی از بازیگران مستقل و طرح دولتسازی نوین (مددی، 1394: 6).
عربستان نفت خود را از طریق تنگه هرمز و بابالمندب به خارج صادر میکند و در صورتی که تنگههای یادشده بسته شوند، صادرات نفت این کشور عملاً قطع میشود. برای رفع این تنگنای ژئوپلیتیک، عربستان به جنوب چشم دوخته است. سیاست عربستان طی سالیان این بوده است که به هر نحو ممکن به دریای آزاد دسترسی پیدا نماید. در جنوب عربستان دریای عرب که دریایی آزاد است، واقع شده است و از طریق آن میتوان بهطور مستقیم به اقیانوس هند دسترسی پیدا کرد؛ اما استانهای ظفار عمان و حضر موت یمن مانع عمده دسترسی این کشور به دریای آزادند، لذا عربستان همواره تلاش کرده است تا این موانع را با تهاجم به یمن و اعمال فشارهای مختلف بر این کشور از میان بردارد (جعفری ولدانی، 1388: 5).
عربستان در طول دهههای مختلف از جنبشها و گروههای جداییطلب عمان و یمن دفاع کرده است تا بتواند بر یمن و ظفار مسلط شود و به دریای آزاد نیز دسترسی پیدا نماید. شکی نیست که هدف عربستان از این حملات و جنگهای ضد یمن، تسلط بر حضر موت یمن است؛ زیرا عربستان بهطور رسمی اعلام کرده است که حضر موت متعلق به این کشور است (Kayhan International, july 22, 1992). عربستان سعودی در راستای تسلط بر تنگه بابالمندب و تضمین امنیت رفتوآمد نفتکشهای خود تاکنون چندین جزیره راهبردی یمن را اشغال کرده است. به نوشته هفتهنامه یمنی الوحدی، عربستان در 23 مه 1998 جزیره یمنی دئوهوراپ، واقع در آبهای جنوبی یمن را اشغال کرده و حاضر نیست آن را ترک گوید.
عربستان سعودی از یمن خواسته است در مقابل تخلیه این جزیره، یمن نیز جزیره عاشق در دریای سرخ تخلیه کند. عربستان سه استان یمنی با نامهای نجران، جیزان و عسیر را به وسعت خاک سوریه را اشغال کرده است. استان عسیر در شمال یمن بین حجاز، یمن و نجد واقع شده است و تا کناره دریای سرخ امتداد دارد و از این نظر حائز اهمیت ژئوپلیتیکی است. استان جیزان در جنوب شرقی عربستان و در شمال غربی یمن و در کنار دریای سرخ واقع است. بزرگترین پایگاه دریای عربستان در دریای سرخ در این استان قرار دارد.
استان نجران در جنوب عربستان و در شمال یمن قرار دارد. یکی از پایگاههای بزرگ هوایی عربستان در این استان واقع است (جعفری ولدانی، 1388: 12). ایجاد یک کشور یمنی متحد و قوی مطلوب عربستان نیست. بهموجب قانون اساسی یمن متحد، این کشور به یکی از آزادترین کشورهای عرب تبدیل میشود که این امر خوشایند رژیمهای مستبد عربی حاشیه خلیج فارس از جمله عربستان نیست و فروپاشی نظام قبیلهای در یمن نیز یکی از اهرمهای قدرت عربستان را میگیرد، لذا عربستان تحمل یک کشور یمنی متحد، مستقل و آزاد را ندارد.
به همین خاطر است که عربستان و امریکا در یمن و بحرین نقشی مداخلهگرایانه داشته و این کشورها را حیات خلوت خود تلقی میکنند. عربستان در جریان انقلاب یمن نقشی محافظهکارانه ایفا کرد. مهمترین جهتگیریهای عربستان در جریان انقلاب یمن و بهطور کلی یمن، عدم شکلگیری دموکراسی در یمن، جلوگیری از سرعت یافتن تحولات و تلاش برای مدیریت و کنترل آن و جلوگیری از سرایت تحولات یمن به سایر مناطق و کشورها، حفظ ساختار حکومت یمن و تلاش برای قدرت رساندن افراد و جریانات وابسته و کاهش نفوذ شیعیان و تلاش برای جدایی و تجزیه یمن و الحاق برخی از استانهای یمن برای تضمین دسترسی به دریا و کاهش وابستگی به تنگه هرمز بوده است (نیاکویی، 1390: 31-32).
ضعف و ناتوانی دولت یمن در رفع مشکلات اقتصادی و معیشتی مردم و همچنین گسترش فعالیت القاعده در چند سال اخیر، نگرانیهای عمدهای را در عربستان سعودی برانگیخته است. این کشور بهشدت نگران بازگشت احتمالی بمبگذاریهای سالهای 2003 و 2004، این بار از خاک یمن است. ورود به جنگ ضد حوثیها در سال 2008 کمکی به دولت علی عبدالله صالح در یمن بود تا بتواند از رواج گفتمان ضد سعودی و افزایش توان عملیاتی آن در یمن و بهخصوص در مناطق مرزی پیشگیری کند.
تحولات پس از جنگ با حوثیها، بهار عربی و تحولات پس از آن از سال 2011 تاکنون همگی این نگرانی را دوچندان کرده است که مرزهای عربستان به یمن، مأمن مطمئنی برای رشد و تولید و صدور القاعده به کل شبهجزیره عربی باشد. بهطور کلی مهمترین جهتگیریهای سیاست خارجی عربستان در قبال تحولات سیاسی یمن، بر مبنای محورهای زیر استوار بوده است:
1- عدم شکلگیری دموکراسی در یمن؛
2- جلوگیری از سرعت یافتن تحولات و تلاش برای مدیریت و کنترل آن؛
3- حفظ ساختار حکومت یمن و تلاش برای به قدرت رساندن افراد و جریانات وابسته؛
4- کاهش نفوذ شیعیان حوثی و جریانات نزدیک به ایران (جعفری ولدانی، 1388: 42).
عدم تحقق این خواستهها و اعتراض حوثیها به مداخلات خارجی و تداوم فساد سیاسی در کشور که منجر به خروج عبد رب منصورهادی از صنعا شد موجب گردید تا عربستان بیشازپیش از تحولات سیاسی یمن احساس ناامنی نماید، لذا در رأس ائتلافی از کشورهای عرب منطقه، حمله به یمن را آغاز کرد. مناقشه مرزی میان عربستان سعودی و یمن به زمان جنگ بین دو کشور عربی در سال 1934 برمیگردد. برای پایان دادن به جنگ، دو کشور پیمان طائف را در سال 1934 امضا کردند.
بهموجب این پیمان مرزهای این دو کشور حدودگذاری شد. استانهای عسیر، نجران و جیزان همه دارای قومیتهای یمنی هستند که بهموجب این پیمان به عربستان سعودی موقتاً واگذار شد. مرزهای شرقی بهدرستی علامتگذاری نشدهاند. مرز دریایی این دو کشور در دریای سرخ نیز مشخص نشده است. با کشف نفت و صادرات آن، عربستان سعودی طراحی و برنامهریزی برای دسترسی به گذرگاه راهبردی جنوب غرب تا دریای عرب را برای خود الزامی دانست. نفت عربستان سعودی توسط تانکرها از طریق سه آبراه کانال سوئز و بابالمندب در دریای سرخ و تنگه هرمز در خلیج فارس صادر میشود.
هیچیک از این آبراهها متعلق به آل سعود نیست، لذا در طی این مدت، عربستان سعودی به دنبال این بوده که در مناقشات مرزی جنوب با یمن برنده شود تا امنیت صادرات نفت خود را تضمین کند. در یک بند از پیمان طائف آمده است که ترتیبات مرزی هر بیست سال تجدیدنظر میشود. این پیمان در دورههای مختلف تجدیدنظر شده است. بند 5 پیمان طائف میگوید هیچ دیوار یا استحکامات مرزی نباید در امتداد خط مرزی کشیده شود. عربستان سعودی با ادعای افزایش قاچاق، پروژه فَنسکشی را در سال 2003 در امتداد مرزهای خود شروع کرد.
لذا با اعتراض یمن ساختن دیوار و فنس توسط عربستان تا حدودی متوقف شد. با توجه به این که بیشتر مناطق مرزی یمن با عربستان هماکنون در تسلط انصارالله است، از جهاتی باعث نگرانی ریاض شده است؛ چراکه بیش از دو میلیون شیعه یمنی که در عربستان اقامت دارند برای تردد خود از گذرگاههای مرزی استفاده میکنند و سعودیها این مسئله را بالقوه تهدیدی برای امنیت خود میدانند. پیشرفتهای اخیر حوثیها در یمن بهمثابه موجی فزاینده است که میتواند تلنگری جدی برای مخالفان ایران باشد. چراکه موقعیت ژئواستراتژیک یمن و تسلط کامل بر بندر الحدیده و تنگه بابالمندب باعث نفوذ گروههای شیعی تا دهانه دریای سرخ محسوب میشود.
لذا این یک دستاورد مهم برای رقیب ایدئولوژیک ریاض محسوب میگردد تا از طریق مرزهای طولانی واکنش دلخواه خود را نشان دهد. از جهاتی با تصرف بندر حدیده توسط حوثیها کنترل دو تنگه مهم و حیاتی در اختیار شیعیان قرار دارد که میتواند نقش بهسزایی در معادلات سیاسی و نظامی منطقه ایفا نماید (صابر، 1394: 2-9). قانون اساسی یمن میگوید که یمن متحد دربرگیرنده یمن فراگیر است و یک جمهوری یمنی را تشکیل میدهد که دارای حاکمیت مستقل است.
هیچ بخشی از این جمهوری یمن به هیچ کشوری واگذار نخواهد شد و چشمپوشی از هیچ قسمتی از آن امکانپذیر نیست. لذا یمن مصمم است تا استانهای ازدسترفته خود در چارچوب پیمان طائف در سال 1934 را از عربستان سعودی بازپس بگیرد. در نتیجه عربستان سعودی با تحمیل جنگ و ایجاد ناامنی میخواهد ضمن تضعیف دولت و انحراف افکار عمومی یمن و جهان نسبت به مسائل داخلی یمن با ترویج شیعههراسی (حوثی هراسی) و ترویج تجزیهطلبی همچنان استانهای جیزان، عسیر و نجران را در اختیار خود داشته باشد (Al-Hajjri, 2007: 10-45).
«ری تکیه» تحلیلگر مؤسسه «امریکن اینترپرایز» معتقد است پادشاهی سعودی وارد سیاست خارجی جدیدی شده است که گسستی از رفتار گذشته این کشور است. کاخ سعودی به مرحلهای پساامریکایی مینگرد که در آن امریکا در منطقه حضور ندارد و بنابراین، این کشور از قدرت نظامی خود برای ثبات بخشیدن به خاورمیانه استفاده میکند. با اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و سقوط صدام، عربستان تلاش فزایندهای را برای گسترش نفوذ خود و نیز هدایت نومحافظهکاران بهسوی ایران بهعنوان هدف بعدی حملات صورت داد؛ اما عملاً آنچه حادث گردید: تقویت نفوذ منطقهای ایران و حضور جمهوری اسلامی در ساخت دولت عراق بود.
از آن پس با شکست امریکا در تثبیت قدرت امریکایی-سعودی در بغداد و اتفاقاً تثبیت جایگاه ایران در عراق، عربستان سیاست تخریب خود در عراق و منطقه خاورمیانه را آغاز کرد. با شروع تحولات انقلابی در جهان عرب، سقوط مبارک و بن علی و همچنین گسترش انقلاب در یمن و بحرین به نظر میرسید روندهای منطقهای بیش از گذشته عربستان سعودی را در موضع تدافعی قرار داده باشد. لذا پس از سال 2010 عربستان رویکردهای تهاجمی خود را برای جبران شکستهای پیشین و ادامه سیاست خودگسترشی در پیش گرفت.
تداوم بحران در سوریه، تعمیق بحران در عراق با هدایت داعش بهسوی این کشور، تداوم سرکوب در بحرین و نهایتاً کودتای نظامی در مصر همگی حکایت از آن دارد که عربستان سعودی در تضاد با جبهه مقاومت به شکل بیسابقهای تهاجمی عمل کرده است. بر همین اساس رویکرد فعلی عربستان در قبال یمن، یک حرکت تهاجمی برای تثبیت جبهه عربی در منطقه، محدودسازی ایران و شکست جبهه مقاومت است. لذا نباید انتظار داشت در جهتگیری و شدت عمل سعودی در مسائل منطقه تغییری حاصل شود، بلکه بالعکس دامنه فعالیتهای سعودی برای ادامه تهاجم و سیاست خودگسترشی افزایش هم خواهد داشت (مرادی، 1394: 2-9).
مؤلفههای راهبرد امریکا
ایالات متحده بازیگر دیگری است که نقش آن در نتایج سیاسی تحولات اخیر جهان عرب تعیینکننده بوده است. همانطور که ریچارد واکر، نویسنده و تحلیلگر هفتهنامه «امریکن فریپرس»، اشاره میکند؛ نیروهای امریکایی از مهمترین بازیگران کنونی عرصۀ سیاسی در یمن هستند. امریکاییها به بهانه مبارزه با القاعده و تروریستها در حال سرکوب جنبش شیعیان در این کشور، دامن زدن به اختلافات مذهبی مسلمانان و تقویت افراطیگری در میان اعضای القاعده یمن میباشند.
به هر صورت یمن کشور استراتژیکی است و راه دسترسی به آسیا و خاورمیانه برای امریکاییهاست؛ علاوهبرآن، میتواند ایالات متحده را در کمکرسانی به متحدان اصلیاش در منطقه همچون عربستان و رژیم صهیونیستی و ضد کشورهایی همچون ایران و عراق یاری کند. به همین جهت است که نوعی همراهی و منافع مشترک برای القاعده و غرب در یمن جهت مقابله با قدرتیابی شیعیان در این کشور مشاهده میشود (Nazemroaya, 2015: 5).
در رابطه با مؤلفههای استراتژی امریکا در یمن به موارد زیر میتوان اشاره کرد:
1-واگذاری سیاسی به عربستان: دولت اوباما طی ماههای گذشته از ایفای نقش جدی در روند سیاسی یمن خودداری کرده و حداقل تحرک را در یمن نشان داده است و در عوض نقش اصلی بر عهده عربستان گذاشته است. دو علت در این زمینه قابل ذکر است: نخست آنکه کشورهای عربی برای امریکا وزنههای یک سطح و همسنگی نیستند و امریکا فاقد ظرفیت و امکانات اثرگذاری بر همۀ آنهاست. دیگر آنکه حساسیت فوقالعادۀ یمن برای عربستان سعودی است، بهگونهای که عربستان نسبت به یمن بسیار حساس بوده و نهایت تلاش خود را برای حفظ رژیم سیاسی یمن و جلوگیری از تحولات انقلابی و ساختاری در این کشور به خرج میدهد. امریکا نیز از اتخاذ چنین سیاستی توسط عربستان سعودی ناراضی نیست.
3- توصیههای دموکراتیک و ملاحظات استراتژیک: امریکا تاکنون حتی در مقام توصیههای دموکراتیک نسبت به یمن هم چندان جدی نبوده است. مقایسه بین مورد سوریه و یمن نشان میدهد که لحن واشنگتن نسبت به سوریه روزبهروز تندتر شده، اما در مورد یمن چنین لحنی شنیده نمیشود. این امر به دلیل ملاحظات استراتژیک امریکاست که در رابطه با این دو کشور متفاوت است. واشنگتن در یمن نیز مانند بحرین، ملاحظات استراتژیک را بر گرایشهای دموکراتیک ترجیح میدهد (سجادپور، 1390: 118- 119).
ایالات متحده امریکا با حضور خود در خلیج فارس و کشورهای حاشیه آن موجب میشود تا رقابت سالم منطقهای ایران و توسعه حوزه نفوذ ایران کاهش و در مقابل، توسعه نفوذ رقبای ایران افزایش یابد (اخباری و نامی، 1388: 194). در حال حاضر در تنگنا قرار دادن ایران از طریق محدود کردن حوزه اعمال نفوذ ایران در منطقه و ایفای نقش ایران بهعنوان قدرت منتقد منطقهای از اهداف مهم حضور نظامی امریکا و عربستان در منطقه بهخصوص یمن، بحرین، سوریه و عراق است (Chubin, 1994: 109). برخی تحلیلگران حتی کنترل تنگه بابالمندب را اقدامی برای محکم کردن تلهها و دامهای اطراف ایران و نیز سناریوی جنگ با ایران میدانند و آن را آخرین گام ناتو در مسیر آغاز حمله به ایران ذکر میکنند (Nazemroaya, 2015, 3-5).
در شرایط کنونی نقش امریکا در منطقه خلیج فارس و یمن حضور جدی و ایفای نقش انحصاری و نیز ائتلاف با کشورها و گروههای همسو با منافع غرب است. استراتژیستهای امریکایی معتقدند که امریکا منافع وسیعی در جلوگیری از ظهور هر قدرت منطقهای در خاورمیانه و شمال افریقا دارد (عزتی، 1388: 15-16). حضور امریکا در خلیج فارس و یمن جدیترین تغییر در محیط راهبردی منطقه است بهطوری که توازن را به ضرر ایران دگرگون میسازد (خادمی، 1384: 203).
در حال حاضر وابستگی امریکا به نفت عربستان به اتحاد نظامی و اقتصادی مهمی میان دو کشور تبدیل شده است. از دید امریکا، این تعهدی برخواسته از ضرورت استراتژیک است (کوهن، 1387: 706). بههرحال، در تحوّلات یمن، برای امریکا رشد اسلامگرایی و نفوذ بیشتر اخوانالمسلمین، زیدیها و بهویژه القاعده، بیش از هر چیز دیگری اهمیت داشته و نگرانی آنها را به همراه داشته است. تا پیش از این، فرزند صالح و سه تن دیگر از بستگان نزدیکش، مسئولیت چهار سازمان اصلیِ امنیتی و ضد تروریستیِ یمن را بر عهده داشتند. در صورت روی کار آمدن دولتی دیگر، امریکاییها میدانند که با مشکلات فراوانی مواجه خواهند شد.
رابرت گیتس، وزیر دفاع امریکا دراینباره میگوید: «در زمینه مبارزه با تروریسم، همکاری بسیاری را از جانب علی عبدالله صالح و سازمانهای امنیتی این کشور شاهد بودیم؛ بنابراین اگر دولت یمن سقوط کند یا دولتی ضعیفتر روی کار آید، فکر میکنم با چالشهای مضاعفی مواجه خواهیم شد که از یمن نشئت خواهد گرفت و هیچ شکی در این مورد وجود ندارد. این یک مشکل واقعی است.
گفتنی است که هماکنون امریکا دارای 75 افسر آموزشدهنده نیروهای ویژه در یمن بوده و شمار نامشخصی از نیروهایِ عملیاتی سازمان اطلاعات مرکزی (سیا) نیز در آنجا حضور دارند؛ این نیروها درعینحال در همکاری نزدیکی با نیروهایِ ویژه انگلستان و افسرانِ اطلاعاتی آن و نیز شبکه جاسوسی عربستان در این کشور هستند (Schmitt, 2010: 1-10).
آنتونی کوردزمن در خصوص سیاست امریکا در یمن مینویسد: «پیوندهای روبهرشد میان شیعیان حوثی یمن و ایران تهدید دیگری را برای منافع (نامشروع) عربستان و امریکا ایجاد کرده است. این وضعیت بهطور بالقوه میتواند به ایران این امکان را بدهد تا نیروی هوایی و دریایی خود را در یمن به کار گیرد و عمق استراتژیک خود را افزایش دهد و از آزادی عمل بیشتری برای ضربه زدن به منافع امریکا و عربستان و ایجاد توازن منطقهای بهره ببرد. این تهدید هنوز به نظر محدود میرسد اما این نکته مهم است که یادآوری کنیم که سرزمین یمن و جزایر آن نقش مهمی را در امنیت گلوگاه و آبراه جهانی دیگر در انتهای جنوبی دریای سرخ به نام بابالمندب یا دروازه اشک ایفا میکند» (Ryan, 2015: 5-7).
یکی از علائمی که بیانگر اهمیت و جایگاه یمن در سیاست منطقهای امریکاست، افزایش سالیانه کمکهای کنگره امریکا به این کشور است؛ بهطوری که طبق گزارشهای مجلس امریکا، میزان کمکهای این کشور به دولت یمن بین سالهای 2006 تا 2011 به این صورت اعلام شده است:
سال 2006: 18700 میلیون دلار- 2007: 25336 میلیون دلار- 2008: 18177 میلیون دلار – 2009: 30525 میلیون دلار- 2010: 58400 میلیون دلار- 2011: 106600 میلیون دلار. قدرتهای منطقهای در تلاشاند سرعت تحولات یمن را مهار کنند و جهت انقلاب یمن را بهسوی منافع خود تغییر دهند. اگر عربستان تسلیم خواسته انقلابیون یمنی شود بدان معناست که اصلاحات در کشور عربستان را پذیرفته و وقتی اصلاحات را در یمن بپذیرد یعنی اینکه باید اصلاحات در خاک خود را نیز بپذیرد.
امریکا و اعراب حاشیه خلیج فارس تلاش میکنند فرایند انتقال قدرت در یمن مدیریت شود تا ارتش، سازمانهای امنیتی و دولت آینده یمن بهگونهای شکل بگیرد که برای منافع آنان، خطری به همراه نداشته باشد (حیدری موصلو و ربیعی،1390: 233-234). کشورهای عربستان و امریکا نگران گسترش دامنه جنبشهای اسلامی و دموکراتیک در یمن و بحرین هستند و از استقرار دولت مستقل در منطقه هراس دارند زیرا باعث از دست رفتن قلمروی نفوذ این کشورها میشود (سروش و اصغریان، 1390: 139).
امریکا نیز به بهانه تأمین نظم و امنیت جهانی، هر نوع مبارزه و جنبش مردمی در بحرین، یمن و نیز عربستان سعودی را با این توجیه که ثبات و امنیت جهانی و امنیت انرژی را مختل میکند؛ سرکوب کرد و همچنان طرفدار حفظ وضع موجود (بقای نظامهای سلطنتی و مستبد عرب) در خلیج فارس و یمن است و مانع حاکمیت مردم بر سرنوشت خود میشود. این رفتار همخوانی بالایی با دیدگاههای آلفرد ماهان دارد. ماهان در چارچوب نظریه قدرت دریایی معتقد بود که امپریالیسم نمیتواند از نظر مکانی ثابت بماند یا باید توسعه یابد یا سقوط کند (الهی، 1389، 21-22).
در این راستا امریکا که برای خود منافع جهانی تعریف کرده سعی در بهکارگیری قدرت خود بهطور مؤثر در فواصل دور از سرزمین خود دارد و بهصورت ائتلافی یا انفرادی برای بسط نفوذ و منافع خود در مناطق راهبردی و حساس جهان از جمله خلیج فارس تلاش میکند. اهمیت ژئوپلیتیکی یمن بسیار مهم است. نفت، گاز طبیعی و سایر منابع طبیعی سرشار خلیج فارس و شبهجزیره عربستان باعث شده است که این منطقه از اهمیت و نقش مهمی در معادلات جهانی بهخصوص تجارت انرژی برخوردار باشد (الهی، 1389: 35).
خاورمیانه و شمال افریقا در معرض شوکها یا تکانههای شدید نظیر شوکهای اجتماعی ناشی از انقلابهای عربی و تنشهای شدید برخاسته از این انقلابها و نیز شوکهای خارجی نظیر شوکهای مالی ناشی از ناپایداری سیاسی و فیزیکی در کشورهای این منطقه و سرریز شدن تحولات و ناآرامیهای یک کشور همسایه به کشور دیگر بوده است و این امر باعث کاهش ثبات اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کشورهای منطقه شده است.
منازعات فرقهای و ایدئولوژیکی نقش مهمی را در سطح خاورمیانه و شمال افریقا ایفا میکنند و تا حدودی جزئی از بیداری اسلامی و قیامهای منطقه مذکور شدهاند که این منازعات، تداوم حوادث تاریخی و در ادامه تجزیه امپراتوری عثمانی بعد از جنگ جهانی اول است که از نظر شرکای متحد آنها، باعث ایجاد شکاف دوگانه در جهان اسلام شده است؛ از یک طرف در میان آنها کشورهای جدیدی به وجود آمدند که اندازه و توان کمی در برابر همسایگانشان دارند و ازاینرو به سمت حمایت اروپا و ضرورت حمایت اروپا و امریکا از خود متمایل شدند و از طرف دیگر برخی کشورها دارای جمعیت چند قومی شدند و این کشورها ذاتاً بیثبات و ضعیف هستند.
اعراب تحت تأثیر رؤیای شاهزاده فیصل برای عربستان بزرگ قیام کرده بودند. عربستان بزرگ مدنظر آنها از اسکندریه تا عدن و از اورشلیم تا بغداد را دربر میگرفت آنگونه که در قرون میانه وجود داشت فیصل در نتیجه توافقات اروپاییها از سوریه منع شد، اما منطقه حجاز و حاکمیت سرزمین دو شهر مقدس اسلامی یعنی مکه و مدینه را به دست افراطیترین فرقه سنی یعنی وهابیت و ابن سعود سپردند که به عربستان سعودی امروز تبدیل شد (Sanfelice di Monteforte, 2013: 7).
نتیجهگیری
در یمن حکومت عبدالله صالح به دلیل بحرانهای سیاسی و اجتماعی مختلف، فاقد مشروعیت سیاسی لازم برای تداوم حکمرانی بوده و طبقات و نیروهای اجتماعی مختلفی از جمله جوانان، دانشجویان، مهمترین قبایل و احزاب سیاسی و همچنین حوثیها و جنوبیها در مقابل حکومت قرار گرفتند، البته شکافهای قبیلگی در این کشور باعث حمایت برخی قبایل و گروها از رژیم صالح شده است. نقش محافظهکارانه عربستان و دغدغههای استراتژیک امریکا، مهمترین عوامل پایایی و تداوم بحران یمن است.
عربستان میکوشد تا مرزهای خود با یمن را تثبیت کرده و مانع از بازگشت سه استان تصرفشده یمن (عسیر، نجران و جیزان) از سوی عربستان گردد. این قلمروسازی نهتنها در بعد سختافزاری حتی در بعد نرمافزاری و گفتمانی نیز در حال پیگیری است. ریاض میکوشد تا با متهم کردن ایران به دخالت در حوادث یمن بهنوعی اقدام خویش را دفاع از مرزها و امنیت ملیاش جلوه دهد. ریاض از این مسئله که دولتی شیعه و نزدیک به ایران در مجاورت مرزهای این کشور بر سر کار آید، خشنود نیست و آن را درعینحال که بر هم زننده موازنه قدرت در منطقه میداند، تهدیدی برای صدور نفت خام این کشور از تنگه بابالمندب و دریای سرخ نیز محسوب میکند.
تقریباً همه تجارت سعودیها از طریق دریا صورت میگیرد. دسترسی مستقیم به دریای عرب از وابستگی سعودیها به خلیج فارس میکاهد و نیز ترس این کشور از توانمندی ایران برای بستن تنگه هرمز را کاهش میدهد. تضعیف زیرساختهای یمن، انصارالله و ارتش یمن، تحریک و تقویت جنبش جداییطلب الحراک جنوبی برای دسترسی آسان به دریا، قطع وابستگی به تنگه هرمز و سایر اهداف سیاسی، تصویب قطعنامه 2216 شورای امنیت تحت فصل هفتم منشور ضد یمن و همراه کردن امریکا و برخی از کشورهای عربی منطقه برای مقابله با شیعیان حوثی از جمله رویکردهای تهاجمی دولت سعودی برای جلوگیری از تحقق انقلاب یمن و ایجاد تغییرات دموکراتیک در این کشور و نیز محدود کردن نفوذ منطقهای ایران بوده است. ع
ربستان سعودی و امریکا بهشدت از جداییطلبان جنوب در یمن حمایت میکنند. آنها میکوشند با تقسیم یمن، تغییرات راهبردی ناشی از پیروزی حوثیها را تعدیل یا کاهش دهند. این سیاست تضمین خواهد کرد که عربستان سعودی و شورای همکاری خلیج فارس یک نقطه حمل و نقلی جنوبی در اقیانوس هند داشته باشند و امریکا نیز جای پا یا پایگاه نفوذ و کنترل در خلیج عدن کسب نماید و از این مسیر حمل و نقلی و پایگاه حفاظت کند. راهبرد مهم در برابر تحرکات عربستان، امریکا و رژیم صهیونیستی میتواند بومیسازی مقاومت و تقویت راهبردی نیروهای مقاومت اسلامی، آرایش دفاعی قدرتمند در کنار تحرکات دیپلماتیکی بهمنظور جلوگیری از غفلت راهبردی باشد.
اساساً نقشآفرینی امریکا و عربستان در تحولات یمن و سوریه ماهیت ژئوپلیتیکی و هویتی دارد و سودبخشترین راه نیز دفاع و همکاری منطقهای همهجانبه است. درگیری مستقیم عربستان و ایران در یمن سبب تشدید منازعات و گسستهای ایدئولوژیکی در جهان اسلام میشود و در حال حاضر محور اصلی تحرکات ایران در یمن باید معطوف به جنگ نیابتی و عملیات جنگی کمشدت باشد.
استفاده از قابلیتهای روسیه و چین نیز در مدیریت بحرانهای منطقهای بهویژه یمن میتواند آسیبهای امنیتی کمتری برای ایران و همپیمانان ایران داشته باشد. عربستان سعودی به شدت از اینکه یمن به متحد ایران تبدیل شود هراس دارد و همچنین عربستان نگران رویدادهای یمن است چون بیم ان دارد که این رویدادها تمامی شبه جزیره عربستان را برعلیه خاندان سعودی برانگیزد. امریکا نیز نگران چنین اتفاقاتی در یمن است و به شدت نگران نفوذ رقبای جهانی خود است.
مراجع
منابع
الف) فارسی
– اخباری، محمد و نامی، محمدحسین. (1388). جغرافیای مرز با تأکید بر مرزهای ایران، تهران: انتشارات سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح.
– الهی، همایون. (1389). خلیج فارس و مسائل آن، چاپ دوازدهم، تهران، انتشارات قومس.
– جعفری ولدانی، اصغر (1388)، «عربستان و رؤیای تسلط بر یمن»، فصلنامۀ رهیافتهای سیاسی و بینالمللی، شمارۀ 17: 37-69.
– حیدری موصلو، طهمورث و ربیعی، حسین (1390)، «تحلیل ژئوپلیتیک نقشآفرینی جمهوری اسلامی ایران در تحولات کشورهای خاورمیانه»: 233-234. خانه اندیشمندان علوم انسانی-تهران, 1391, ارائه پوستر در همایش/ سمینار/ کنگره.
– خادمی، غلامرضا. (1384). «جهانشمولی امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران»، مجموعه مقالات اولین همایش ملی مطالعات استراتژیک در جمهوری اسلامی ایران، تهران: انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی.
– درایسدل، آلاسدیدر و بلیک، جرالد. اچ. (1386). جغرافیای سیاسی خاورمیانه و شمال افریقا، ترجمۀ دره میر حیدر (مهاجرانی)، چاپ پنجم، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه.
– رمضانی، روحالله. (1380). چارچوب تحلیلی بررسی سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، ترجمه علیرضا طیب، تهران: نشر نی.
– زاخیم، داوود. (1391). «بهار عربی به کجا میرود؛ تحلیلها و دیدگاهها از نگاه تحلیلگران امریکایی پیرامون بیداری اسلامی»، مرکز مطالعات بینالمللی فرهنگی، تهران: سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی.
– سجادپور، محمدکاظم. (1390)، «تحلیل استراتژی امریکا در یمن؛ وزنهای ناهمسنگ»، مجلۀ همشهری دیپلماتیک، شمارۀ 48شهریور.
– سروش، علی، اصغریان، زینب. (1390). «بیداری اسلامی لیبی و افقهای پیشروی جمهوری اسلامی ایران»، پژوهشنامه منطقهای، شماره 6.
– سلطانیفر، محمدحسین. (1386). ریشهها و تاریخچه اصولگرایی در مصر، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی وزارت امور خارجه.
– صابر، محسن. (1394). «چرا یمن برای جمهوری اسلامی ایران اهمیت دارد؟»،20 فروردین 1394، قابل دسترس در: http://attarnews.ir.
– صادقی، حسین و احمدیان، حسن. (1389). «دگرگونی جایگاه منطقهای یمن؛ امکانات و چالشها»، فصلنامۀ راهبرد، شمارۀ 56.
– عزتی، عزتالله. (1388). ژئوپلیتیک شیعه و امنیت مرزهای ایران، جلد اول، تهران: انتشارات البرز فردانش.
– کاردان، عباس. (1390). «قیام انقلابی در یمن، زمینهها و موانع داخلی و خارجی»، فصلنامه علمی – تخصصی عملیات روانی، سال هشتم، شماره 29، تابستان.
– کوهن، ساموئل برنارد. (1387). ژئوپلیتیک نظام جهانی، تهران: مؤسسه فرهنگی مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر.
– مددی، جواد. (1394). «الزامات رویارویی با ائتلاف سعودی»، فصلنامه مطالعات راهبردی جهان اسلام، سال شانزدهم، شماره 2، تابستان.
– مرادی، عبدالله. (1394). «اهمیت راهبردی نظامی و اقتصادی تنگه بابالمندب»، قابل دسترس در: وبگاه برهان، 18 مهر.
– مصلینژاد، عباس. (1394). «سیاستگذاری راهبردی در مدیریت بحران امنیتی یمن»، فصلنامه علمی پژوهشی سیاست جهانی، دوره چهارم، شماره 3، پاییز.
– میررضوی، فیروزه و احمدی لفورکی، بهزاد. (1383). راهنمای منطقه و کشورهای حوزۀ خلیج فارس، تهران: مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات بینالمللی ابرار معاصر.
– میرزاده، مهدی. (1390). «اهداف و اقدامات قلمروخواهانه بازیگران سیاسی در منطقه خاورمیانه در پرتو بیداری اسلامی»، تهران: همایش اسلام و تحولات ژئوپلیتیکی خاورمیانه و شمال افریقا.
– میراحمدی، منصور و احمدوند، ولیمحمد. (1394). «هویت و مبانی فکری جنبش انصارالله در یمن»، فصلنامه اندیشه سیاسی در اسلام، سال اول، شمارههای 2-3.
– نیاکویی، سید امیر؛ بهمنش، حسین. (1391). «بازیگران معارض در بحران سوریه: اهداف و رویدادها»، فصلنامه روابط خارجی، سال 4، شماره 4.
– نیاکویی، سید امیر. (1390). «تحولات اخیر خاورمیانه و شمال افریقا؛ ریشهها و پیامدهای متفاوت»، فصلنامه روابطِ خارجی، سال 3، شماره 40.
ب) انگلیسی
– Adra. Najwa. (2013). “Women and Peace Building in Yemen; Challenges and Opportunitie”, Available at: www. peacebuilding. no/ var/ ezflow_site/storage/ original/a.
– Al-Hajjri, Ibrahim. (2007), “The New Middle East Security Threat: Case of Yemen and the Gcc”, Available at: www.handle.dtic.mil/100.2/ADA469931.
– Bankston, Catl. (2003), “World Conflicts, Asia and the Middle East”, Diane S. Marton, Arlington County Library.
– Blaydes, Lisa. (2011), Elections and Distributive Politics in Mubarak Egypt, Cambridge University Press.
– Blumi, Isa. (2011), Chaos in Yemon: Societal Collapse and the New Authoritarianism, Routledge.
– Chubin, Shahram. (1994), Irans National Security Policy: Capabilities and Intentions, Brookings Inst Pr.
– Cordesman, Anthony H. (2010). “The New War on Terrorism,” CSIS, and Available at: http://csis.org/publication/new-war-terrorism. Jan 5.
– Cordesman, Anthony. (2015). American, Saudi Arabia and the Strategic Importance of Yemen, Washington DC: Center for Strategic and International Studies.
– Johnsen, Gregory. (2009). “The Six Wars, The National National”, in: http://www.ae/apps//pbcs. dll/artiac.
– Kayhan International (July 22, 1992).
– Ignacio Matalobos González de la Vega “YEMEN” GEOPOLITICAL OVERVIEW
of CONFLICTS, (2012), Available at: http://publicacionesoficiales.boe. espp:273-300.
– Nazemroaya, Mahdi Darius. (2012). “The Geo-Politics of the Strait of Hormuz: Could the U.S. Navy be defeated by Iran in the Persian Gulf” Global Research, January 08, 2012.
– Nazemroya, Mahdi Darius, (2015), “The War on Yemen: Where Oil and Geopolitics Mix”, Available at: uk.ask.com/youtube?q=The+War+on+ Yemen%3A+Where+Oil+and+… .
– Nazemroya, Mahdi Darius. (2015), “The Geopolitics Behind the War in Yemen”, Part 1, available at: www.strategic-culture.org/news/2015/03/30/the-geopoliti … .
– Ryan, Patrick W. (2015), “The Yemen Crisis and the Bab El-Mandeb Maritime Chokepoint, April 14, 2015.available at: http://susris.com.
– Schmitt, Eric. (2010). “Unrest in Yemen Seen as Opening to Qaeda Branch”, TheNew York Times, 4 April, http://Www.Nytimes.Com/ 2011/ 04/05/ World/ Middleeast.
– Sharqieh, Ibrahim. (2013), “A Lasting Peace? Yemens gong Journey to National Reconciliation”, Available at: www.brookings.edu/research/papers/ 2013/02/11-yemen-nati… .
– Zarhani, Seyed Hossein, (2015), “Crisis of Governance and the Arab Spring Case Study: Bahrain” Transformation of Muslim World in the 21st Century, international ILEM Summer School.
– Lynch, M. (2012). The Arab Uprising: The Unfinished Revolutions of the New Middle East, New York: Public Affairs.
نویسندگان:
رضا التیامی نیا: دانشگاه یاسوج
علی باقری دولت آبادی؛ جاسب نیکفر
فصلنامه پژوهش های راهبردی سیاست شماره 18
انتهای متن/