جمله معروفی وجود دارد که «اگر مسئولیت یک صحرا را به بخش دولتی واگذار کنید، بعد از گذشت پنج سال با کمبود شن مواجه می شوید.» با در نظر گرفتن همین جمله بیایید فرض کنیم ساختار دولتی علاوه بر نهادهای مختلف زیرمجموعه آن به خانه و خانواده ها سرایت کرده است.
اگر ساختار دولتی در یک خانه بزرگ و پرجمعیت حکم فرما بود و روغن نیز نقش بودجه را ایفا می کرد؛ در اصطبل آنقدر روغن زیاد بود که چیزهایی که نباید را با آن چرب می کردند و در آشپزخانه حتی برای پختن تخم مرغ هم روغن پیدا نمی شد!!!
ناتوانی آشپز در آشپزی بدون روغن و دیگر مواد اولیه، به بی کفایتی او تعبیر می شد و روغنکاری همه چیز توسط مسئول اصطبل ستایش می شد و عملکرد درخشان او در ریخت و پاش همچون چماقی بر سر سرآشپز کوبیده می شد.
کسی هم نبود که بگوید وظیفه مسئول اصطبل چیز دیگری است و ربطی به روغن ندارد. البته که این عدم اعتراض ربطی به عواقب احتمالی آن نداشت و تصمیم فردی افراد بود که مواظب باشند تا گربه شاخشان نزند. حتی گاو با آن عظمتش باور کرده بود که باید عین خر کار کند تا گربه شاخش نزند.
در دنیای واقعی هم همین طور است، جایی که نیاز است خبر چندانی از روغن نیست و جای دیگر نیز آنقدر روغن زیاد است که همه چیز را روغن مالی می کنند و باز هم زیاد می ماند.
مراقب روغن ها باشید…