خبر فوری

بسته شعری ویژه اربعین ۹۸

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی هرمزبان به نقل از خبرنگار حوزه ادبیات  گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان، عاشقان رهسپار مسیر عشق شده‌اند و به زیارت امام خود می‌روند. اربعین چهلمین روز بعد از واقعه عاشورا و شهادت امام حسین (ع) است که مسلمانان از نقاط مختلف  خود ر ا به کربلا می‌رسانند. به بهانه این روز عظیم شاعران مختلف اشعاری سرودند که برگزیده‌ای از آن را می‌خوانید.

بسته شعری اربعین ۹۸

سید حمید رضا برقعی

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید

نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید

شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرد

و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرد

زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟

تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری؟

جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت

از این عالم چه می‌خواهی همه عالم به قربانت

مرا از فیض رستاخیز چشمانت نکن محروم

جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم

خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی

و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی

خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی

از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی

تو می‌رفتی و می‌دیدم که چشمم تیره شد کم کم

به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم

تو را تا لحظه آخر نگاه من صدا می‌زد

چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می‌زد

حدود ساعت سه جان من می‌رفت آهسته

برای غرق در دریا شدن می‌رفت آهسته

بخوان آهسته از این جا به بعد ماجرا با من

خیالت جمع‌ای دریای غیرت خیمه‌ها با من

تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود.

ولی از پا نیفتادم، شکستم بی صدا در خود

شکستم بی صدا در خود که باید بی تو برگردم

قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم

نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می‌آید

نفس‌هایم گواهی می‌دهد بوی تو می‌آید

 

بسته شعری اربعین ۹۸

جواد محدثی

عزای چور ختم المرسلین است

بسوز‌ای دل که امروز  اربعین است

سراسر درس بهر مسلمین است

قیام کربلایش تا قیامت

مطاف و کعبه دل‌ها همین است

دلا کوی حسین عرش زمین است

حسین بن علی، آن را نگین است

اگر خیل شهیدان حلقه باشند

که از کرب و بلا، با غم روان است

دل ما در پی آن کاروان است

که گریان دیده روح الامین است

چه زنجیری به دست و بازوان است

دلا خون گریه کن، چون اربعین است

به یاد کربلا دل‌ها غمین است 

بسته شعری اربعین ۹۸

محمد حسین انصاری نژاد

کدام چله‌نشین است این‌چنین که منم
علم به دوش دراین ظهراربعین که منم

اویس، دست تکان می‌دهد براهل یمن
چهل عمود بیایید از یمین که منم

چهل عمود نرفتم که دست حرمله‌ای
کمان به دست فرود آمد ازکمین که منم

ببین درآینه‌ی شط شکوه ساقی را
خدا که دست برآرد ازآستین که منم

چهل عمود، شبی از فرات رد شده‌ام
به روی دست، ورق‌های یاسمین که منم!

سکوت تشنه‌لبانیم ساقیا مددی
أَدِر، و ناوِلُنی مثلَ ساتکین که منم

امام خوانده تو را «نافذالبصیره» و بس
برآر دست ازآن چشمه‌ی یقین که منم

علم به دوش، شهیدان کیستند به دشت؟
به لاله‌پوش‌ترین قسمت زمین که منم

کجاست سوره‌ی یاسین سربریده به طف
به نیزه می‌شنوم شرح یاء و سین که منم

میان معرکه «هل من معین» کیست به دشت؟
به نیزه، شعشعه‌ی ماه بی‌معین که منم

نشسته جلوه‌ی ثاراللهی به پیرهنش
نشسته نقش هوالله برنگین که منم

خموش ردشدی ازخیمه‌گاه سوخته‌ای
شکسته بشنو ازاین تار بی‌طنین که منم

کنار علقمه ساعت به وقت مرثیه است
در این قصیده ببین داغ بر جبین که منم

 

بسته شعری اربعین ۹۸

هادی خورشاهیان

ملایک گریه می‌کردند با ما اربعینش را
خدا شش‌گوشه کرد از روز عاشورا زمینش را

رسیده جبرییل از آسمان در بعثت حضرت
تسلّی می‌دهد تا روز عاشورا اَمینش را

قسم داده به عاشورا خدا در شطّی از آیات
قسم خورده اگر در سوره‌ها زیتون و تینش را

شهادت بود سهم حضرت ارباب و یارانش
زمین هم می‌کشید اطراف او دیوار چینش را

نوشته روی دجله با خطوط موج، ثارالله
و می‌ساید فرات از شرم بر خاکش جبینش را

چه توفانی است، ابری با صدای رعد می‌گرید
کشیده روی صورت نازکای آستینش را

فرستاده خدا از آسمان توفان نوحش را
فرستاده خدا از آسمان حبل‌المتینش را

فرستاده خدا ارباب و وحی نهی از منکر
نگهدارد برای عالمی، ارباب، دینش را

چه قوم نازنینی می‌روند از کربلا تا عرش
فرستاده خدا این بندگان دست‌چینش را

نه تنها عاشقان حضرتش، حتّی خدا امروز
فرستاده‌ست تا کرب‌و‌بلا روح الامینش را

 

بسته شعری اربعین ۹۸

مصطفی محدثی خراسانی

رفتند یاران و به کوی جان رسیدند

تا محضر خورشیدی باران رسیدند

وادی به وادی با ستون‌ها، با علم‌ها

شور نجف تا کربلا، شوق حرم‌ها

رفتند با نام حسین و مهر حیدر

تا اربعین عشق و عاشورای دیگر

با یاد زینب (س) درد را بیدار کردند

موکب به موکب عشق را دیدار کردند

رفتند تا اندوه زینب (س) را بفهمند

اسطوره‌ی نستوه زینب (س) را بفهمند

رفتند تا سرداری سر را ببینند

رفتند عاشورای دیگر را ببینند

رفتند تا بین حرم‌ها ره بپویند

عطری، نشانی از گل نرگس بجویند

با حسرت آن جاده تنها ماندم این‌جا

رفتند و من از کاروان جا ماندم این‌جا

هرچند مشتی سوز و اشک و آه شد دل

شادم که با آن کاروان همراه شد دل

 

بسته شعری اربعین ۹۸

حبیب الله چایچیان (حسان)

بار بگشایید، اینجا کربلاست
آب و خاکش با دل و جان آشناست

بر مشام جان رسد بوی بهشت
به به از این تربت مینوسرشت

کربلا،‌ای آفرینش را هدف
قبله گاه عاشقان از هر طرف

طور عشق است و مطاف انبیا
نور حق اینجاست،‌ای موسی بیا

جسم را احیا اگر عیسی کند
جان و تن را کربلا احیا کند

گر سلامت رفت، از آتش خلیل
نور ثارالله شد او را دلیل

کربلا، قربانگه ذبح عظیم
عرش رحمان را صراط مستقیم

گر خدا خواهی، برو این راه را
کن زیارت کوی ثارالله را

شد ز عاشورای او یک اربعین
قتلگاهش را به چشم دل ببین

ماه، اینجا، واله و سرگشته است
و آن شهاب ثاقب از خود رفته است

گرد غم، افشانده بر سر کهکشان
اشک خون ریزد هنوز از آسمان

اختران، سوزند، چون شمع مزار
مرغ شب می‌نالد اینجا زار زار

گاه در صحرا خروش و گه، سکوت
خفته در اینجا شهیدی لا یموت

حضرت سجاد بر خاکش نوشت
تشنه لب شد کشته سالار بهشت

اربعین است، اربعین کربلاست
هر طرف غوغایی از غم‌ها به پاست

گویی از آن خیمه‌های نیمسوز
خود صدای العطش آید هنوز

هر کجا نقشی، ز داغ ماتم است
هرچه ریزد اشک، در اینجا، کم است

باشد از حسرت در اینجا یاد‌ها
هان به گوش دل شنو، فریاد‌ها

در دل هر ذره، صد‌ها مطلب است
ناله سجاد و اشک زینب است

باید اینجا داشت گوش معنوی
تا مگر این گفتگو‌ها بشنوی

عمه جان، اینجا حسین از پا فتاد
چهره بر این تربت خونین نهاد

عمه جان، این قتلگاه اکبر است
جای پای حیدر و پیغمبر است

عمه جان، قاسم، در اینجا شد شهید
تیر بر قلب حسین اینجا رسید

عمه جان، عباس اینجا داد دست
وز غمش پشت حسین اینجا شکست

اصغر لب تشنه، اینجا، عمه جان
شد ز تیر حرمله خونین دهان

از برای غارت یک گوشوار
شد در اینجا، کودکی نیلی عذار

تا قیامت، کربلا ماتمسراست
حضرت مهدی، “حسان”، صاحب عزاست

 

بسته شعری اربعین ۹۸

مهدی رحیمی

آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده
من هم شده ام سوی تو اعزام پیاده
طوفانم و می‌آیم و در حلقه‌ی عشاق
بر خویش سوارم، ولی از نام پیاده
بر عرش سوارش بکنی روز قیامت
هر کس طرفت آمده یک گام پیاده‌ای خاص‌ترین عام، می‌آیند دوباره
خاصان، طرفت در ملاء عام پیاده‌ای کاش بگویند که در راه حرم مرد
یک شاعر ایرانی ناکام، پیاده
زینب شده از ناقه پیاده که بیایند
بر تسلیتش لشکر خدام پیاده
زینب شده از ناقه پیاده که به هر حال
باران شود از ابر سرانجام پیاده
امروز ز ناقه اگر افتاد به سرعت
یک روز ز ناقه شده آرام پیاده
زانوی قدح بوده و بازوی پیاله
هر جا که شرابی شده از جام پیاده
از کرب و بلا رفته پیاده طرف شام
تا کرب و بلا آمده از شام پیاده
شامی که در آن از پس ِهفده سرِ بر نی
خورشید شده بر سر هر بام پیاده
ناموس خدا، زینب کبری، به زمین خورد
تا بین خلایق شود اسلام پیاده

بسته شعری اربعین ۹۸

محمد فردوسی

مرغ دل‌های ما هوایی شد
گوییا باز کربلایی شد

صحبت از کربلا میان آمد
بی جهت نیست اشکمان آمد

عدّه‌ای روی لب دعا دارند
عزم رفتن به کربلا دارند

چه زمانی! زمان اوج عزا
اربعینِ حسین، خون خدا

خوش به حال مقامت‌ای زائر
چه بگوید به وصفت این شاعر

تو مقامت فراتر از عرش است
ظاهرا پای تو بر این فرش است

تو همانی که برگزیده شدی
تو به دست حسین، خریده شدی

عاقبت کربلا نصیبت شد
روضه الانبیا نصیبت شد

بنما بی قرار شش گوشه
یادی از ما کنار شش گوشه

این که ذکر دمادمت بوده
مزد اشک محرّمت بوده

خوش به حالت حسین مزدت داد‌
می‌روی دست حق پناهت باد

علقمه، کاظمین و کرب و بلا
یا نجف، کوفه یا که سامرّا

هر کجا می‌روی به شور و نوا
دارد این شاعر التماس دعا

بسته شعری اربعین ۹۸

علی اکبر لطیفیان

بدون، چون و بدون چرا نمی‌ماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمی‌ماندند

چه کربلاست که عالم به هوش می‌آید
پس از شنیدن چاووش‌ها نمی‌ماندند

به التماس، به خواهش، به هر چه که می‌شد
خلاصه قافله می‌رفت، جا نمی‌ماندند

چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
از اشتیاق حرم روى پا نمی‌ماندند

فروختند النگوى نوعروسان را
قدیم معطل این چیز‌ها نمی‌ماندند

شب زیارتى اربعین، دهاتى‌ها
به احترام تو در روستا نمی‌ماندند.
فقط دو مرتبه باید به کربلا بروى
بدین طریق بفهمى چرا نمی‌ماندند

خدا نبود اگر این ” حسین، حسین » نبود
و بندگان خدا، با خدا نمی‌ماندند

بسته شعری اربعین ۹۸

مهدی محمدی

اربعین آمد، دلم را غم گرفت
بهر زینب عالمی ماتم گرفت

سوز اهل آسمان آید به گوش
ناله صاحب زمان آید به گوش

جان اهل بیت عصمت بر لب است
کاروان سالار آن‌ها زینب است

جمله مستان سوی ساقی آمدند
مستِ مست از جام باقی آمدند

سینه‌ها آماج رگبار بلا
جای زخم ریسمان بر دست‌ها

هوش از سر رفته و دل باخته
جسم خود را بر زمین انداخته

هـر یکی در جستجوی تربتی
بر لب هر یک کلامی صحبتی

قلب‌ها پـــر شِکوه از بیداد بود
آشنای قبر‌ها سجاد بود

رهبــــر زینب امام راستین
حجت حق بود زین العابدین

آمده همراه دخت بوتراب
بر سر آن قبر کلثوم و رباب

زخم‌های این سفر سر باز کرد
هر کسی درد دلی آغاز کرد

این هم بخشی از شعر حجت الاسلام جواد محمدزمانی:
آن باده‌ای که روز نخستش نه خام بود
یک اربعین گذشت و دوباره به جام بود

شُکر خدا که صبح زیارت دمیده است
هر چند آفتاب حیاتم به بام بود

این خاک زنده می‌کند آن عصر تشنه را
وقتی که آسمان رُخَت سرخ فام بود

بین من و سرت اگر افتاد فاصله،
اما هنوز سایه تو مستدام بود

سر‌ها به نیزه بود، ولی حجم سنگ‌ها
معلوم بود حمله کنان بر کدام بود

دشنام و هتک حرمت اسلام میهمان
این از رسوم تازه‌تر احترام بود

چوب از لبان تو حجرالأسود آفرید
دست سه ساله بود که در استلام بود

بین نهیب کوفی و فریاد اهل شام
آن لهجه حجازی تو آشنام بود

 

درباره هرمزبان

اخبار دیگر رسانه ها صرفاً به منظور آگاهی رسانی منتشر شده و نظرات بیان شده در آنها، الزاماً بیانگر دیدگاه های هرمزبان نیست. پایگاه خبری هرمزبان وابسته به هیچ نهاد و سازمانی نیست و با هزینه های شخصی اداره می شود. این پایگاه دارای مجوز رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و در چارچوب قانون مطبوعات و قوانین جاری کشور به اطلاع رسانی و فعالیت خبری می پردازد. صاحب امتیاز و مدیرمسئول: مهدی کمالی وبگاه شخصی: MahdiKamali.ir

دیدگاهتان را بنویسید