عید قربان یکی از گرامیترین اعیاد مسلمانان است، عید پیروزی انسان بر نفس که در اشعار شاعران نیز جلوه خاصی دارد.
به گزارش پایگاه خبری هرمزبان؛ پاسداشت مناسبات مذهبی در شعر آئینی، سابقهای طولانی دارد. یکی از این مناسبتها، دهم ماه ذیحجةالحرام یا همان عید سعید قربان است که حضرت ابراهیم (ع) از امتحان بزرگ الهی سربلند بیرون آمد. این جشن بزرگ الهی، در اشعار آئینی فارسی، جلوهای خاص دارد.
محمدعلی یوسفی
عید قربان است باید نفس خود قربان کنم
جان خود باید فدای خالق رحمان کنم
همچو اسماعیل باید از سر و جان بگذرم
سر به پای یار بگذارم، فدایش جان کنم
نفس را در بند سازم، تن به قربانی برم
چشم بر لبهای یارم، هر چه گوید آن کنم
از تمام هستی خود بگذرم در راه دوست
خویش را در راه یارم بیسر و سامان کنم
پر کنم جمله وجودم را ز درد عشق او
درد بیدرمان خود را عاقبت درمان کنم
فارغ از دنیای خود بر کوس رسوایی زنم
جسم خود را واگذارم، جان خود عریان کنم
ای دریغا جان من زندانی شیطان شده
تا شود آزاد جانم قصد گلریزان کنم
انقلابی در درون جان خود بر پا کنم
روبروی نفس سرکش شورش و طغیان کنم
نفس سرکش در درون من خدایی میکند
هر چه از آثار طاغوت است را ویران کنم
چشم دل از دست نفس سرکشم گریان شده
یاریم فرما خدایا چهرهاش خندان کنم
هادی نوری
هر نفس از جناب دوست، میرسدم بشارتی
سوی وصال خویشتن، میکُندم اشارتی
کعبه من جمال او، میکُنمش به دل طواف
اهل صفا کنند سعی، بهرِ چنین زیارتی
در عرفات عشق او، هست متاع جان بسی
از عرب ملاحتش، منتظرند غارتی
ذبح مِنا کنیم ما، تا ببریم از او لقا
نیست برای عاشقان، بهتر از این تجارتی
سنگ به دیو میزنم، حلق هواش میبرم
در حرم مَشاعرم، تا نکند جسارتی
غسل کنم ز آب چَشم، پاک شوم ز آز و خشم
چون به حرم نهم قدم؟ تا نکنم طهارتی
ای که گناه کردهای، نامه سیاه کردهای
دامن زندهای بگیر، تا کند استجارتی
کعبه دل طواف کن، سینه به مهر، صاف کن
نیست دل خراب را، خوشتر ازین عمارتی
محمدمهدی عبدالهی نیز شعر خود را به شهدای منا تقدیم کرده است.
وقتی قلم تنهاترین هم سنگرت باشد
شاید که بغضی در میان دفترت باشد
وقتی که پای داغ سنگینی وسط آید
باید غزل مثل همیشه یاورت باشد
این بار هم جنس غزل، غمگین و پژمردهست
شاید کمی تسکین چشمان ترت باشد
مضمون بکری جز شهادت حاصل حج نیست
باید منا هم شاهد این باورت باشد
نبض قلم میایستد وقتی یقین دارد
نعش عزیزی در وقوف مشعرت باشد
حتی تصور کردنش ای دوست آسان نیست
وقتی که قربانی، پدر یا مادرت باشد
اندوه باران میچکد بر جان این ابیات
ای معتکف! شاید که بیت آخرت باشد
سعی صفا و مروه مقبول است آن روزی
که حضرت زهرا کنار بسترت باشد
سرویش سرمست، شاعر هندی
من هم از قربانیان عید قربان توام
هندویم در عاشقی، اما مسلمان توام
دم بدم این شور حافظ روح سعدی در من است
روز و شب ای پارسی بنشسته بر خوان توام
هندوی هندم که عقل و عشق و مستی با من است
میکشاند شهر دهلی تا خراسان توام
ای زمین شعر و دانش مادر آتشپرست
من همیشه دوستدار عشق و عرفان توام
هند و ایران غیر جان جان دنیا نیستند
آه ایران تو مرا جانی و من جان توام
گرچه چشم من نه پر شد از تماشا در وصال
اما شکر ایجد که هستم مست و مستان توام
این قدر شیر و شکر هستیم با همجامگی
تو مرا جامی و من سرمست و رندان توام
از کجا برداشتی این عشوه صحرا نمان
موج بیپروا! ببین دریا و طوفان توام
در دل عاشق خیال امتیازی هیچ نیست
من ندانم تو مرا جانی که من جان توام
میشنیدم پیش ازین سرمست قول شاعران
هر که بیند گر تورا گوید که پژمان توام
محسن کاویانی نیز با توجه به آیات قرآن کریم به سرودن شعر درباره عید قربان پرداخته است.
در جهانی که همه مُدعیاند
در جهانی که پُر از حَرّافیست
منم و بیکسی و تنهایی
وَ خدایی که به شدت کافیست
عید قربان شد و قربان کردم
پای لبخند خدا دنیا را
به خودش رو زدهام تا زین پس
نَکِشَم منت آدمها را
خواندم او را که اجابت کُنَدم
که بگویم ز همه بیزارم
بوسه زد روی مرا با لبخند
چه خداوند رفیقی دارم
رفتم و در زدم و در وا کرد
دیدم آن چشم خطاپوشش را
اصلا انگار نه انگار که من
بارها پس زدم آغوشش را
آن خدایی که برایم یک عمر
از سر باغ خودش گل میچید
هدیهها داد به من، اما گاه
هدیه را بین بلا میپیچید
از همان دم که خدا را دیدم
دل به شاهان جهان نسپردم
نانِ یک عده به نرخِ روز است
من فقط نان دلم را خوردم
پشت من گرم به خونی داغ است
تیغها بغض مرا داشتهاند
گُردهام باغچه خنجرهاست
دوستانم همه گُل کاشتهاند
نیستم بین شما، معتقدم
که خدا کرده مرا غربالم
خوبهاتان اگر اینند چه خوب!
من به بد بودن خود میبالم
بگذارید مرا طرد کنند
راه من سخت از این قشر جداست
چون که عمریست نیاموخته اند
که قضاوت فقط ازآنِ خداست
نشدم من به نقاب آلوده
هرچه هستم خودمم باکی نیست
غسل دادم دل خود را با اشک
دین به جز پاکی و دل پاکی نیست
خسته ام خسته از این شهری که
حرفها ساخته پشت سر من
مهربان بودم و تاوان دادم
نیست با هیچکسم میل سخن
چای مینوشم و با یاس حیاط
خانهام یکسره عطرآگین است
شعر و موسیقی و سجاده و اشک
خلوت ساده من شیرین است
هرکه را شهر خرابش کردهست
میکند دست خدا آبادش
آن خدایی که در این تنهایی
دلم آرام شده با یادش…!
*بنداول: (حدید ۲۰، زمر ۳۶) • بنددوم: (حجر ۸۸، آل عمران ۱۲۲) • بندسوم: (غافر ۶۰، انبیا ۸۳ و ۸۴) • بندچهارم: (نسا ۱۴۸، زمر ۵۳) • بندپنجم: (شوری ۱۹، بقره ۲۱۶) • بندششم: (بقره ۱۶۵، اسرا ۳۰) • بندهفتم: (شرح ۵، آل عمران ۱۱۸) • بندهشتم: (عنکبوت ۳، نسا ۱۰۸) • بندنهم: (انعام ۵۷، حجرات ۱۲) • بنددهم: (مدثر ۴ و ۵، شعرا ۸۹) • بندیازدهم: (احزاب ۶۹، شوری ۳۰) • بنددوازدهم: (بقره ۲۵۷، مائده ۱۱) • بندسیزدهم: (بقره ۱۵۶، رعد ۲۸) انتهای پیام
منبع: ایکنا
hormozban هرمزبان ivlcfhk اخقئخظذشد